در چشمانت خیره می شود
می گوید:"او را دوست دارم...خیلی بیشتر از تو"
و تو دردی می یابی که هیچ درمانی ندارد
خیره می شوی
گویی مدتهاست که هیپنوتیزم شده ای
و جمله اش در ذهنت تکرار می شود
و صدای تـَرک خوردنت تا آسمان می رود
و آنگاه ابرها هم برایت می گریند!
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |